سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

ازدواج یا اسارت آرزوها؟

برای خیلیها ازدواج فرار از اسارته برای خیلیها خود اسارت!!! اونایی که با والدینشون مشکل دارن. مشمول این گروه بیشتر دختر خانومان. گروه بعدی اونایی هستند که فکر میکنن ازدواج باعث میشه اسیر بشن. آقا پسرا بیشتر این گروه رو تشکیل میدن. حالا جالب اینه که اکثر مواقع این مقایسه با زندگی مجردی در منزل پدری/مادری صورت میگیره.

حالا واقعاْ ازدواج یا اصلاْ زندگی مشترک از نظر موءنثات و مذکرات یه جوره؟  

در ضمن یک تفسیر قشنگ از فصل های سال هست که دعوت میکنم ملاحظه فرمایید!!!


پایدار باشید 
نظرات 19 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:20 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

اگه عاشق باشی با ازدواج عشقتو از دست می دی .
من نوعی توی خونه پدرم ترجیح می دم سختی بکشم تا یه آدم غریبه .
و اقایونی که فکر می کنند با ازدواج اسیر می شن بهتره ازدواج نکنند و یه نفر دیگه رو بدبخت نکنند.

هاله شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:50 ب.ظ http://haleh.net

سلام..راستش منم جزءاون کسایی هستم که ازدواج رو تا یک زمانی یک نوع محدودیت میبینم.... یعنی احساس میکنم که بعضی کارها و ایده هام رو باید قبل از اینکه بخوام درگیر یک زندگی جدید و مسوولیت سنگین بشم ..به مرحله اجرا برسونم..بارها و بارها دیدم که آدمهای ایده آلیستی ..چه دختر و چه پسر... با ازدواج مسیر زندگیشون تغییر کرده و دیگه هیچ وقت نتونستن اون ایده رو به مرحله اجرا دربیارن .... هیچ دو آدمی مثل هم نیستن..و من تا حالا آدم بیعیب ندیدم...با ازدواج باید به یک حس مشترک رسید ... و طبیعت این حس مشترک ایجاب یکنه که هر کسی از خودش انعطافی نشون بده .. و گاهی این انعطاف ... این تعهد ..و این تمایل به همراهی ... مو جب میشه که یه جاهایی کوتاه بیای ..یه جاهایی دور شی ..یه جاهایی نزدیک شی و ..... نمی دونم من ازدواج نکردم ..اما بارها و بارها دیدم که آدمهای اطرافم حتی ازدواج موفقی هم داشتن..اما برای همیشه بعضی از آرزوهای دیرینه اشون رو فراموش کردن و یا همیشه حسرت اون آرزو رو خوردن ...!

مهناز شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:16 ب.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

من بی تجربه ام . من هیچی نیستم :(

پرشتوک شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:52 ب.ظ http://prushato.persianblog.com

چه عجیب!!!!!! چون من همیشه فکر می کردم دخترا هستن که ازدواج براشون یعنی اسارت!!!! آخه تو اون سرزمین مردسالار ازدواج که برای پسرا اسارت نمیاره!!!
(البته یه عده دخترا هم خب... خیلی رییس هستن دیگه!!!...)
..............
چشم آپدیت هم خواهم کرد... اگه درسام بذارن!!!
فعلن ...

نگار شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ http://neeggaar.blogsky.com

سلام
من فکر میکنم روزی باید ازدواج کنم که بتونم تمام مسئولیت سنگینیو که داره انجام بدم البته به بهترین صورت پس حالا حالا ها نباید ازدواج کنم

کاربر فعال یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:38 ق.ظ http://321.blogsky.com

انیتا یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ق.ظ http://paradox.blogsky.com

ازدواج!!!؟؟؟
مادربزرگ من همیشه می گفت :مادر جون اگه قسمتت کسی باشه اونوقت اصلن دیگه نمی تونی بگی نه !!!! خودش جور می شه بدون اینکه بفهمی!!!!!!!!
اما تا امروز که هنوز نشده :)
می دونی اصلن این موضوع کلی واسه خودش پارادکسیکاله!!! هر وقت من یه جورایی تو مود ازدواج بودم اون یارو که باید قسمتم می شد سروکله اش پیدا نشد!! و وقتی اصلن تو مودش نبودم، هی آدمای درست و حسابی و مورد پسند من بود که هی دور و بر من *از غیب* می رسیدن... ولی نشد که نگم نه، خب آخه تو مودش نبودم!!! :(

انیتا یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:36 ق.ظ http://paradox.blogsky.com

.... حالا چیزی که اون بالا نوشتم چه ربطی به اسارت داشت؟!؟!؟!؟!؟!
زندگی مشترک با هر عنوانی یعنی مسالمت و همزیستی و رسیدن به یه نقطه ی احترام متقابل و درک تفاوت ها و همیاری!!!!
اینجا که اصولن ازدواج تقریبن با زندگی مشترک بدون ازدواج و یا دوستی در ضمن همزیستی(زندگی زیر یه سقف) مفهوم کاملن برابر داره!! چیزی که برای من جالبه نوع نگرشه!! دختری یا پسری که به حدود ۲۴-۲۵-۲۶ رسیده باشه و دوست از جنس مخالف نداشته باشه یه جورایی دارای مشکل محسوب می شه... و اونایی هم که اصولن یکی دو تا دوست داشتن اما هیچگاه با هم زندگی مشترک نداشتن بی تجربه و خام و حتا گاهی کمی عجیب به حساب میان!!!
دوست پسر یا دوست دختر داشتن هم اصلن اسارت که نیست هیچ بلکه خیلی مورد تشویق جامعه و خانواده است!! و اصولن هیشکی بهش به شکل اسارت و یا بر باد رفتن آرزوها نگاه نمی کنه!!! چقدر جالبه که دیدگاه ها اینقدر متفاوته!! تنها چیزی که اینجا ممکنه مانع از داشتن دوست پسر یا دوست دختر باشه کمبود وقته!! و گاهی هم مشکلات مالی!!!!
و جالب اینه که ازدواج همیشه یه جورایی خیلی wow است!!! یعنی اگه مثلن یه دوستی به ازدواج ختم بشه خیلی کار بزرگ و تصمیم بسیار عظیمیه!!!! و این یعنی دو تا دختر و پسر خیلی خیلی خیلی خوب همدیگر رو می شناسن و ... کلی با هم به تفاهمات متقابل همه جانبه رسیدن و فکر همه جاشو کردن و کلی هم عاشق همند!!!!
..........................
نچ نچ نچ نچ این انیتا کامنتاش خیلی بدآموزی داره هااااااا !! :) :)

ساغر یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:54 ق.ظ http://ensan.blogsky.com

سلام سیاه روشن عزیز!
من که نگفتم همیشه خود کم بینی دارم.گفتم بعضی وقتها که از خودم عصبانی ام.
در مورد ازدواج اما...در مورد اینکه دو نوع دید وجود داره موافقم با شما.ولی در مورد متعلقین این دو گروه مخالفم. در حال حاضر کدام گروه بیشتر به ازدواج علاقه نشاون می دهند. در اطراف من که اقایون..بنابراین من بر عکس شما نتیجه می گیرم.
ولی در مورد اینکه این دو نظریه کدام درست است.. راستش من فکر می کنم هیچ کدام.در واقع همه چیز برمیگردد به خود ما.اینکه ازدواج را چطور ببینیم و چطور با ان برخورد کنیم. از عشقمون برای خودمون زنجیری درست کنیم که پایمان را می بندد یا بالی که مارا به اسمان می برد.

فرناز یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:43 ق.ظ

من اصلا موافق نیستم
به نظر من همه اینها بستگی داره که چه آدمی رو برای زندگی انتخاب کنی و بخوای با چه کسی زیر یک سقف باشی اگر این انتخاب درست باشه همه مشکلا حله :)

نی لبک یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:43 ق.ظ http://neylabak.persianblog.com

سلام دوست عزیز.میدونی چیه/ برای ازدواج یا حتی برای شراکت در زندگی با یک نفر دیگه به یا بی ازدواج حتی٬‌بلوغ عاطفی و روانی و فلسفی لازمه.کسی که نخواد هیچگونه خلایی را بوارد کردن آن دیگری به زندگیش پر کند و اصلا چقدر زشت است که چیزی یا انسانی را نه بخاطر خودش ٬‌که بخاطر نیازی که داریم بخواهیم.فکر می کنم این شدیدترین نوع بازی دادن یک انسان دیگر است.اینکه اسارت است یا آزادی است٬ بستگی داره به ملاکهای انتخاب مان٬‌ولی نه بیشتر دلم میخواد بگم به صحت و اصالت عشقی که نسبت به آن شخص داریم...

مهنار یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:06 ب.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

اْاْاْاْاْاْ ... پس چرا من هیچ نظری در این مورد نداشتم؟؟

پرستو یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:13 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

من کاملا با پرشتوک هم نظرم !!

انیتا دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:27 ق.ظ http://paradox.blogsky.com

سلام سلام...
خیلی خندیدم از اون فوروارد و نیز کامنتت(تصورشو کردم که اپیلاسیون و مینی ژوپ یا به قول خودت میکروژوپ برای ... چی می شه!!! :) :) :) :)
خب اینجا که حجاب به قول خودت آزاده مردایی که یه جورایی اینجوری بپوشن یا از این گرایشات داشته باشن اونوقت یعنی... هستن !!!!!! :)
حالا نمی دونم اگه به تفاوتای مرد و زن قائل باشیم که دیگه... خب طبیعیه که زنا در extreme حالت با سوپر میکروژوپ که سهله اصلن naked قدم در برخی جاها بذارن تا چشمای موجودات مذکر خدای احد و واحد گرد گرد بشه!!!!!!!!!!!!!!!
-----------------------------
نمی فهمم چرا کامنتای من هی داره یه جورایی انحرافی می شه!!! دست خودم نیست، همه س تقصیر استینمه!!!
:) :) :)

هاله دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:30 ب.ظ http://tanhayee.persianblog.com

سلام رفیق*خوشحالم که با شما آشنا شدم،درمورد ازدواج هم به نظرم اگه بروفق مراد آدم باشه خیلی خوبه وگرنه مثل من وقت ازدواجش یه کمی بفهمی نفهمی دیر می شه...

مریم دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:57 ب.ظ http://3pehr.blogsky.com

بهتره شرایط رو اینقدر برای خودمون و اطرافیانمون سخت نکنیم. به نظرم هر دوشو میشه در کنار هم داشت. فقط کافیه امتحان کنید و برای خودتون وقت بزارین.

نی نی دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:28 ب.ظ http://ninikucholo.persianblog.com

من که هنوز نی نی ام ... ولی اگه به جواب رسیدی بگو برای ما هم تجربه میشه .... شاد باشی و پاینده .

[ بدون نام ] دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:07 ب.ظ http://nana.blogsky.com

سلام.لطفا یه کم روشن تر بنویس به من هم سر بزن

انیتا سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:31 ق.ظ http://paradox.blogsky.com

از یه هفته پیش داشتم بهش هی فکر می کردم و ... شواهد رو مثل پازل میذاشتم کنار هم تا کامل بشه... دیشب یه ایمیل از شوهر سابقش بهم رسید که پازلمو تقریبن کامل کرد... اما از دیشب تقریبن بنده speechless شده ام...!!!!!!
چون بحثت هنوز در مورد ازدواجه برای همین اینجا اومدم!!! بابا این مدلی شو ندیده بودیم که دیدیم!!!!!!! خانوم برای خودشون یه چند تا دوست پسر داشتن در حالی که با شوهرشون می زیستن!!! و البته دست آخر هم یکی از اونها رو به شوهرشون معرفی می کنن و (خب لابد چون سر یه چیزایی اختلاف داشته اند، بهانه ی خوبی بوده که خانومه برای خودش خوش باشه!!!! و آقاهه هم خب فکر کرده این جوری خیلی دموکرات و cool است!!!!)....تا اینکه از ایران می زنن بیرون و راهی غربت می شن... اینجا آقاهه با مشکلات مالی و شغلی مواجه می شه!!!! خانومه می بینه دیگه چه فایده زندگی با این آقایی که یه زمانی پولی در بساطش بوده و ولی حالا..... اینه که تصمیم می گیرن جدا بشن!!! آقاهه می ره تو یه شهر دیگه و ... بعد از چند ماه خانومه کاری که داشته رو از دست می ده و یه دفه بی پول و بی آینده فیلش یاد هندوستان می کنه و به این شوهر سابق پیام s.o.s می فرسته :) و این شوهر خیلی باهوش و خیلی cool می گه خب بره پیش خودش و دوباره support اش می کنه و حتا بلیط رفتن به شهر دیگه (پیش شوهره رو) شوهر ه می پردازه!!!!... حالا این بیچاره از این طرف فکر می کرده شاید بتونه دوباره زندگی مشترک رو از سر بگیرن ولی در همین حین خانومه از یکی از دوست پسراشون (که در ایرانه) تقاضای ازدواج دریافت می کنه... اما... می ره به اون شهر و پیش شوهری که داره ازش جدا می شه و از امکانات خونه و ... استفاده می کنه و بعد می گه : ما که نمی تونیم با هم بسازیم و زندگی کنیم ، حالا فعلن به من کمک کن بلکه من یه admission از یه دانشگاهی بگیرم و یا یه کاری اینجا پیدا کنم... در ضمن حالا شاید با اون پسره ازدواج کنم... ولی الآن نمی دونم چه جوری باهاش در تماس باشم.. می شه شماره موبایل تو رو بهش بدم؟!؟!؟ و آقای شوهر خیلی cool قبول می کنن و........... حالا ایشون می خوان با پول دوست پسره برن یه سری تهران و در حالی که در این شهر پول هیچ rent و تلفن و برق و ... نمی دن..
!!!!!!!!!!!!!!!!!
شاخ در آوردمااااااااااااااااااااااااااا
ببخشین خیلی طولانی شد...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد