صبح اول صبح...
اه. واقعاْ فاجعه است. نمیدونم تا کی طول میکشه. اصلاْ نمیدونم راسته یا....
خودتون ببینین چه خبره
من خسته شدم!!
آقا عجب داستانیه این عشق لا مروت!
به نظر من عشق چون یک پدیده احساسیه بنابراین کاملاْ به شخص عاشق بستگی داره. یعنی اینکه چطوری بزرگ شده با کیا رفته و اومده و ... دقیقاْ مثل سلیقه یکی از قرمز خوشش میاد یکی نه. یکی عاشق من میشه یکی نه...
بچگیتونو یادتونه حتماْ عاشق یکی بودید. مثلاْ خودم بچگیام عاشق خانوم معتمدی (معلم وقت!) بودم یا زن من بچگیاش عاشق عارف بوده!! ولی حالا واسه هم میمیریم(آره جون ننم!).
حالا اینا رو گفتم خیلی مهم نیست مهم اینه که عشق اوج احساس یک نفره (البته تنفر از اون اوج تره!) وقتی عاشقی هدف مشخصی داری که وقتی بهش میرسی دیگه کور میشی و کر. بنابراین خطرناکترین فاصله عقل و عمل رو هم سبب میشه. این رو هم بگم که تو یه لحظه تبدیل به تنفر هم میشه.
مثلاْ آدمای معتاد هیچوقت خودشونو نمیکُشن چون ضعیف میشن و لی آدمای عاشق خیلی وقتها خودشونو میکُشن چون از عشق قدرت میگیرن(چند دقیقه فکر کنین میخواین خودتونو بکشین اونوقت میفهمین چی میگم) یا حاضرن برن بجنگن و کشته بشن تا به عشقشون برسن(من ۲ تا از دوستام که میدونم عاشق بودن تو جبهه به عشقشون رسیدن.... ).
آقا عشق خیلی خطریه. خیلی! اما عجب لذت بخشه که همه دوست دارن عاشق بشن!!!!!
برای حسن ختام قسمت آخر از شعری که آیدا دو سال پیش به خدا گفته را مینویسم که نگین یارو بی احساسه. شیر مادرت حلالت آیدا خانوم:
بگو به من
به آسمان سینه ام ماه میدهی؟
شکسته است دلم
بگو
این شکسته دل را به خانه ات راه میدهی؟