من هفت ساله ازدواج کردم. یک پسر هم دارم آقا...
نکته ای که هست اینه که من و زنم هر دو وقتی ازدواج کردیم حتی ۵٪ هم با قبل از ازدواج فرق نکردیم. همون گوهری که بودیم موندیم. این بهمون اعتماد به نفس برای زندگی مشترک میده.
البته زندگی مشترک مشکلات خودش رو داره و هر چیزی ۱۰۰٪ خوب نمیشه. ما هم با هم مشکلاتی داریم ولی سر جمع برآیند مثبتی داره که باعث میشه با هر قیمتی (یه وقتایی فداکاری و یه وقتایی تحمل!!) با هم زندگی کنیم. در ضمن به هم گیر نمیدیم که برای همزیستی مسالمت آمیز خیلی عامل مهمیه .
تو دنیا تعداد مزدوجهایی که با هم میمونن خیلی بیشتر از زوجهاییه که از هم جدا میشن و این نشون میده که میشه با هم موند.
خیلیها هنوز بالغ نشده میگن من شوهرآیندم باید پول دار باشه یا زنم باید فرانسوی بلد باشه!! بابا اون دله باید گیر کنه که عمل شریف ازدواج صورت بگیره.
احساس رو نمیشه قانونمند کرد. فقط میشه بهش شاخ و برگ داد یا تو سرش زد. وقتی آدم برای احساسش کلیشه تعریف کنه به قول
آنیتا پارادوکس هوا میکنه و اونوقت ...
دلو باید راحت بزاریم وگرنه از تو نابودمون میکنه. فقط باید مواظبش باشیم که جفتک نندازه!!!
حرف زیاده ولی من میگم آدم بدون جنس مخالف دیوونه میشه. هرکی هم بگه نه دیوونست! (اینو گفتم که کسی نگه نه D:)
پایدار باشید
بحث بعدی: برقراری و تداوم ارتباط با دیگران
منم معتقدم زندگی(البته از یه مرحله ای به بعد) بدون جنس مخالف اصلاْ امکانپذیر نست. حتی اگه بین اون دو تا شخص تعهدی به سنگینی و از جنس ازدواج وجود نداشته باشه. و این خیلی مهمه که آدم طرفش رو همون جوری که هست بپذیره و نخواد اونو مطابق ایده آلهای خودش از نو بسازه. چون هم هر کسی زیر بار این تغییر نمیره و هم علاقه از بین میره و هم اصل اون علاقه از اول زیر سوال میره. به نظرم علاقه ای که خیلی محکمه و منجر به ازدواج میشه اون علاقه ای هست که آدم به ذات اون فرد پیدا میکنه و باعث میشه که انتظار تغییر رو ازش نداشته باشه. گاهی به قول شما باید آدم راجع به طرفش فداکاری یا حتی تحمل داشته باشه و اگه آدم از هر رفتار یا خلق و خویی ناراضی باشه بخواد تغییرش بده، هم غیر منطقیه و هم نشدنی... بیشترین عاملی هم که باعث میشه دو نفر تا آخر راه با هم بمونن به نظرم همون علاقه س که باعث میشه از کمبود های هم ( یا مطابق میل هم نبودن طرفین) چشم پوشی کنن.
سلام به من هم یه سری بزن خواستی لینک بده تا لینک بدم
سلام
امیدوارم بیشتر آدما اینجوری فکر کنن
سلام سلام.... تغییر کردن در ذات ادمی است و خیلی هم لازمه... یعنی لازمه ی زیستنه، اما اگه مثلن دو نفر که با هم و کنار هم زندگی می کنن و برای آینده ی هم برنامه های مشترک دارن یواش یواش تغییراتشون یه جورایی اونا رو از هم بیشتر دور کنه عوض اینکه کنار هم نگه داره (اگه نگیم که بیشتر به هم نزدیک کنه) اونوقت فاتحه ی اون زندگی مشترک خونده است!!!..... حالا فرض کن که یکی از دو طرف و یا اصلن هر دو از اون اول دروغ و کلک در کارشون باشه... اونوقت بنای این زندگی مشترک کج می ره بالا... و چون فقط یه بنای کج تو عالم می تونه کج بمونه (که اون هم برج پیزاست :):):): ) بنابراین زود می سقوطه!!!............
...................
حالا من که اینقدر جالب دارم برای خودم نطق می کنم هیچ تجربه ی عملی مرتبطی هم نداشته ام... خب دیگه پارادکس همینه دیگه... ولی یه چیز دیگه هم هست من فکر می کنم بلوغ زیادی هم ازدواج را اگه نگیم غیرممکن اما خیلی خیلی سخت می کنه... مثلن من خودم اینقدر در عمق زندگی این و اون کنکاش کردم که دیگه کسی رو مناسب همچین کاری نمی بینم (در مورد خودم!!) اینه که همیشه می گم کاش هیچی نمی دونستم و اینقدر به این قضیه جدی نگاه نمی کردم!!! اون وقت شاید سرم بی کلاه نمی موند!! :(... اااا یاد یه حرف تقریبن مسخره افتادم: می گن ازدواج مثل کلاهه اگه بکنی کلاه رفته سرت و اگه نکنی کلاه برداری کردن ازت!!!!!! :):)
شاد باشی دوست من...
راستی... می گما... من و امثال من که تا حالا بدون جنس مخالف زندگی کرده ایم ، پس دیوونه ایم دیگه!!!!!!!!!
آه از دست این دیوونگی!!!!!!!!!!!!!
:) :) :) :)
:(
یکم موافقم یکم مخالف.....نمی دونم چرا دوست دارم مخالفت کنم با شما...کیف میده !!!:))))))))
سلام
تعریفتونو زیاد شنیدم.(از نگار و مهناز)یه سری هم به ما بزنید.با شما کاملا موافقم.:)
خیلی ها عقیده دارن که کسی رو نباید وادار کرد که تغییر کنه ولی گاهی موارد این اتفاق نا خواسته میفته بدون اینکه اجباری در کار باشه.نه اینکه یکی از زوجین الگو برداری کنه نه بلکه رفتار دیگری در نظرش بهتر میاد. به نظر من این تغییرات اگه در جهت بهبود روابط باشه هم کار سازه هم قابل پذیرش. اینکه شما می گویید تغییر نکردید حتما در مورد علایق شخصی و مواردیه که کاملا شخصیه. وگرنه من فکر می کنم در زندگی مشترک هر دو نفر به یه سمت میرن و بدون اینکه متوجه بشن مثل هم میشن.(البته نه کاملا)
منم موافقم آره چون آدما وقتی الکی به هم گیر میدن از همدیگه خسته و سیر میشن
درضمن بدون جنس مخالف آدم دیوونه نمی شه ولی خوب خوبم نیست... باید همیشه یکی باشه که ....
بعضی ها هم هیچوقت بالغ نمی شن عزیز... و اون یعنی نمونه ی یه دنیا بدبختی برای اون کسی که یه جورایی باید با اون طرف زندگی کنه و در واقع تحملش کنه!!!....
ازدواج یه جورایی یه قرارداده... اما اگر توش احساس نباشه، به هیچ دردی نمی خوره اما خب اگه همه اش هم احساس باشه باز هم می لنگه... یه جور تعامل و تفاهم عقل (منطق) و حس (عشق) است!! اما ایجاد این بالانس آسون نیست به ویژه که باید دوطرفه باشه!!!.... اما خیلی خوبه که خیلی ها مثل شما به اون نقطه ی بالانس می رسن و حفظش می کنن!!! عالیه.
............
راستی این آنیتا هم داره آتیش به پا می کنه هاااااا.... این کامنتا چیه می ذاره؟!؟!؟ اگه یه مسابقه ی کامنت گذاری داشتیم فکر کنم باید کاندیدای بردن جایزه می شد!!! من که کلی از اون داستانی که از اون زوج عجیب ایرانی که برای مطلب قبلی تون نوشته بود خندیدم... و این هم از دیوونگی اش که می گه ما مجردا ااااااا..... وای خدای من این ادما هر کدوم یه پازلند!!!!!!!
شاد و موفق باشید
بحثو حالا حالا ها عوض نکنی ها.... من یه عالمه حرف دارم آخه... یعنی فکر کنم این بحث خیلی controversial ی باشه... نه؟... اخه زندگی مشترک یعنی یه عالم دیگه... یعنی از تنهایی در آمدن... اما یه چیزی هست: من همش از این می ترسم که من از توی تنهایی ام بیام بیرون اما اون طرف که قراره مثلن با من زندگی مشترک کنه از تنهایی اش نیاد بیرون... یعنی فرض کنیم که حتا ادم بد و دورویی هم نباشه اما تنهایی شو نذاره کنار... اون وقت من باید چی کار کنم؟؟!!!
این یه جورایی مساله رو پیچیده می کنه که همچین راه حل راحت و دم دستی ای هم نداره، نه؟؟؟
ثابت کردنش هم اسون نیست... یعنی یه جورایی خیلی احساسی یه...
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
و در مورد کامنتت ... خیلی خندیدیم... مرسی... اما من شاید هم عاشق باشم و خودم خبر ندارم... دیروز به این هم خونه ام می گفتم فکر کنم من عاشقم... زودی پرسید:ااا کی هست؟؟؟ گفتم: خب راستش نمی دونم!!! یعنی نمی شناسمش هنوز :(
گفت: برو بابا نمی شه که ... پس عاشق نیستی... !!!!!!!!!!!
آخه نمی فهمه دیگه ... چینی یه خب، چه جوری حالیش کنم؟؟؟....... نمی فهمه ایرانی ها می تونن عاشق باشن بدون اینکه ادم خاصی باشه
out there
خب خیلی حرف زدم دوباره.... اخه دلیل داره... اما بعدن می گم دلیلشو!!!
تا بعد...
عشق و ارتباط با آدما کلیشه ای نیست.
آهای آدما...
برای کسی که نمیدونین کیه چطوری قاعده میزارین. با توام... آره. آخر خودم میام شوهرت میدم....
سلام ... چقدر مخالف انقدر خندم میگیره وقتی شب عروسیهء اینا رو تو ذهنم تصور میکنمD:
آدم بدون خیلی چیزا ممکنه دیوونه بشه؛اینم یکیشه شاید :)
اااااااااااااااا ........نه؟!؟!؟ کی قاعده می ذاره؟!؟ خب ادم باید همه ی فکراشو تا اون اخر بکنه دیگه... خب تا آخر آخر که نه... اما خب باید هی تصوراتشو شاخ و برگ بده که بعدن با هر کدوم از این شاخه ها برخورد کرد دست کم بدونه چه طوری بهتره رفتار کنه!!!!
..................
تو اگه تونستی من یکیو شوهر بدی یه جایزه ی یه میلیون دلاری بهت می دم!!!!!!! :):):):):)
اینجا که همه برم بچ و دوستای خودمون کامنت گذاشتند .
من چون دیوانه هستم باید طبیعتا مخالفت کنم.
دیگه کاری به نظر خودم نداریم .
چقدر خسته ام از این حرفا چقدر خسته ام
قصد جسارت ندارم ولی منو خسته می کنه
نه خسته تر می کنه و افسرده تر
همین
Dear Pouya! The article was very meaningful and I do agree with you. Thank you to sharing your personal experiences here with us becasue I am sure most of really need them.