سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

وقتی اسم کوه رفتن  میومد من همیشه و کاملا واضح مخالفت میکردم. از اول اینجوری بودم.

دیروز پسرمو بردم کوه. ۳ ساله است و نمیفهمه که آقا من کوه دوست ندارم. حالا میخوام هر هفته ببرمش.

آدم برای چیزهایی که دوست داره کارهایی که دوست نداره میکنه.اونم با کمال میل

نه؟

 
نظرات 8 + ارسال نظر
عمو رضا شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:54 ق.ظ http://amooreza.blogsky.com

بله ... بله ... همینطور است ما بسیار از خودگذشته و با ایثاریم!

هاله شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:16 ق.ظ http://haleh.blogsky.com

من قبل از شما نوشتم مگه نه ؟؟‌:))

شما همیشه قبل از منی!!
ولی ایندفعه چی بود؟

مازیار شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:05 ب.ظ http://maziyarius.persianblog.com

سلام ...چه خوب ....ای کاش من هم مثل تو بودم ...

سوسکی شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:13 ب.ظ http://sooski.persianblog.com

آی گفتی!!!! من بار اولمه که میام اینجا... به نظرم خوب میاد. شاد باشی.

پویا(هیوای آزادی شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:59 ب.ظ http://heeva.blogsky.com

سلام. میدونید؛ درواقع شما هیچ کاری که دوست نداشته اید انجام نداده اید. شما کوه رفتن با پسرتان را دوست داشته اید.
پویا و پایا باشید..

یاسی شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:52 ب.ظ

:)

حمیدرضا یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.digitallie.com

میشه یه عکس از پسرتون بذارین اینجا ما ببینیمش ؟؟؟؟؟

ساناز سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ق.ظ

با نظر حمیدرضا موافقم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد