سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

باران

نگاهم رو به آسمان است...
خاکستری است...
خیس است...
شاید گریه خداست...
از شادی تولد یک امید...
چشمانم را میبندم...
سیاه است...
هنوز خیس است...
شاید گریه خداست...
از غم مرگ یک امید...
میخواهم همیشه چشمانم باز باشد...
برای تولد امید...
تا ابد...


پایدار باشید

آگهی!!

سلام دوستان...
به دلیل پاره ای تغییرات شغلی و زندگانیایی، تا اواخر هفته دسترسی بنده به اینترنت محدود و قادر به بروز رسانی وبلاگم نمیباشم. لذا ضمن پوزش از اینکه مراجعه شما بدون حاصل بوده (البته وقتی مینویسم هم همینه!!!) از خداوند طلب صبر نموده و آخرای هفته در خدمتون خواهم بود.
 


پایدار باشید
۲۱ شعبان ۱۴۲۴ تهران - پشت کامپیوتر

نگاه

نگاه خیره من به پنجره ای است نیمه باز
که سرکش از نسیم گذرانی پاییز را می آورد...

پاییزی که جز غم زردی برگها
هیچ تحفه ای بر درخت پیر ندارد...

برگ زردی که سوار بر آب ته جوی میرود
تا سنگینی تدریجی خیسیش او را به زیر آورد ...

جوی آبی که به امید دیدار دریایی، ونه!! حتی برکه ای
خود را به شیب میسپارد...

شیبی که از بلندی پرتگاهی است
که در جوار دره ای عمیق قد علم کرده...

درهء عمیقی که در قعر خود
سیاه است...

سیاهی که از خیره ماندن نگاه من به پنچره نیمه باز
بر دیده ام چیره شده...