سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

حکایت وبلاگ و عشق.

میدونید این چند روز که ننوشتم فقط خوندم. خوب برا بعضی ها نظراتی هم دادم. ولی یک چیز خیلی منو به فکر فرو برد. اکثر وبلاگ ها حاکی از این بود که دوستان یا عاشقند یا دوست دارند که عاشق باشن.( حالا میگم «اکثر» شلوغشم کردم ولی کم هم نیستند.)

حالا چیش منو به فکر فرو برد این بود که احساس شدید خلاء عشق کردم. میدونید آخه آدم عاشق اینجوری نیست البته جورای مختلفیه ولی اینجوریا نیست. حداقل قصه هاشو یه جایی نمیگه که آدماشو (به جز چند تا) نشناسه. واسه  خالی شدن خوبه آدم درداشو به غریبه ها بگه ولی عشقشو نه. فقط به کسی میگه که بفهمدش.

میشه نظرتونو راجع به عشق و حد و مرزش بدونم.
نظرات 9 + ارسال نظر
هاله شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

من نظرم رو نسبت به عشق میگم ! من یکبار عاشق شدم...و بعد از اون همیشه عاشق هستم !!! من عاشق یک آدم شدم.......یک آدم زمینیه زمینی...چون هیچ وقت نشد که داشته باشمش ازش موجودی تو ذهنم مونده که همه چیز داشت ... تا اینکه از دنیا رفت ..... اما وقتی که رفت !‌اول فکر کردم که دیگه همه چیز تموم شده ... ولی اشتباه کرده بودم...بعد از یک مدتی دیدم که هنوزم دارم از یک منبعی که نمیدونم چی هست انرژی میگیرم..... پر از انرژی بودم و احساس کردم موجوداتی هستند که من میتونم براشون مفید باشم ... احساس کردم میتونم حمایت کنم...دوست داشته باشم..ببخشم..گذشت کنم ....حتی ناراحت شم و غصه دار باشم.... دیدم واقعیتی هست به اسم احساس که من با اون میتونم همه چیز رو لمس کنم.... میتونستم دوست داشته باشم !! من اسم اون انرژی رو عشق میزارم ! و با عشقم زندگی میکنم ....... اگر ازم بپرسید که به چه کسی و چه چیزی عاشقی؟؟ جوابی ندارم..اما .........
همیشه این چند تا نقطه آخر میتونه پایان جمله ای باشه که آخرش رو پیدا نمیکنید... همین چند تا نقطه میتونن هر کدوم به جای یک حس باشن ..که براش کلمه ای پیدا نکردم !

سلام
از اونجایی که نمیدونم از دنیا رفتن عشقت استعاره است یا حقیقت و اصلا به کسی بوده یا چیزی یا چه اتفاقی برات افتاده نمیتونم نظر بدم. ولی فکر میکنی این عشقی که حتی با از بین رفتن سوژه از بین نرفته ابدیه؟
منظورم اینه که میتونه در یه کس یا چیز دیگه ای حلول کنه جوری که اولی یادت بره؟
اونوقت اگر اینجوری شد فکر میکنی در حقانیت عشق خدشه وارد میشه؟
به نظر من که نه....

یاسی شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:59 ب.ظ http://yaspicaso.persianblog.com

عشق یعنی خودخواهانه ترینه محبت ها . . .

پس تکلیف اونایی که عاشقند و تو خودشون میریزن و خیلی هم زیادند چی میشه؟

علی رسام شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:34 ب.ظ http://aie.blogsky.com

اولا من یک پسرم(پس بگویید آقا)دوما سوخته دلی دارم از دوری او نمی دونم اما اون نباید یک معشوقه باشه این حسی که دارم این یک خلا عشقی خوب نظر شما اینه اما یکی دیگه میگه خلا فلسفیه؟!! من نمی فهمم اما تا کنون عشق رو به درستی تجربه نکردم (جریان در یا است که طرف میگه این آبها نمی گذارند من دریا رو ببینم) ممکن است این باشه اما عشق یک بیانی است که هر کسی از درون خود داره(در پایان منتظر جوابتان می مانم نه برای یک سال دیگه؟)

حمیدرزا یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:28 ق.ظ http://www.digitallie.com

سلام :)
منم عاشقم به خدا ولی از خر بازی بدم میاد

ای حمیدرزا
آدم عاشق هر کاری میکنه واسه دلشه. به قول یاسی عشق خود خواهانه ترین محبته. بنابراین اون خربازی که میگی بعضی ها بخاطرش رفتن جبهه و کشته شدن. حالا بگذریم از کسایی که برای معشوقشون چه ها کردن.
تا حرف عشق میشه همه میرن تو باقالیا. بابا آدم عاشق سگشم میتونه باشه یا واسه ماشینش بمیره.
نگو خر بازی...

فرناز یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:54 ق.ظ

من تا حالا عاشق نشدم یعنی از دلباختن می ترسم یه جوارئی هم می شه گفت وحشت دارم به همین خاطر دوست داشتن رو ترجیح میدم تا عاشق شدن.

فکر میکنی. یک کم سفت دوست داشته باشی عاشقی همشیره...

مهناز یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:52 ب.ظ http://mahnaz.blogsky.com

من عاشقم . عاشق یه آدم . حس قشنگیه . اگه واقعی باشه میتونه متعالی بشه . فکر نکن که باید چیز خارق العاده ای پیش بیاد... چشمامو بستم و باز کردم ، عاشق شده بودم ... امیدوارم تجربش کنی.

مرسی سر زدی
برات تو وبلاگ خودت جواب دادم. بازم بیا

مریم دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.magiclove.com

سلام خوبی .ممنون از اینکه نظر دادی بازم سر بزن

منم ممنونم

مهناز سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:59 ق.ظ http://mahnaz.blogsky.com

مرسی از اینکه آقا حمید رو به من معرفی کردی . یه سر بزن ببین چه کرده ...

حامد سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:53 ب.ظ http://majnoonian.com

فکر کردم شاید بد نباشه یه چیزی رو به اون کسایی که از عاشق شدن میترسن بگم... اینکه ترس اولین دشمن انسان توی هر حرکت بزرگه ... وقتی میخواهین عاشق بشین ... وقتی میخواهین یاد بگیرید ... وقتی که با تصویر خودتون روبرو میشین ... به خصوص نقاط ضعفتون ... باید یاد بگیریم که بترسیم ... بشناسیمش ... و مهارش کنیم ... در غیر اینصورت همیشه ترسو باقی خواهیم موند ... و برای چرخ دنیا اصلا اهمیتی نداره که شما می خواهین کی خودتون رو عوض کنین ... باید یاد بگیریم که ببازیم تا یاد بگیریم ... تا قوی بشیم ... بدون از دست دادن هیچ وقت هیچ چیز مهمی توی زندگی نخواهید داشت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد