سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

آگه میشد... چی میشد

داشتم فکر میکردم اگر آدما از نگاه هم میتونستن فکر همدیگرو بخونن چی میشد. فکرشو بکن از یکی بدت میاد بعد یه قرارداد صد میلیونی هم به یارو وابسته است. اوخ اوخ اخراج شدی....
یا از یکی خوشت میاد روت نمیشه بگی. چقدر راحت میشی؟

اصلاْ‌اگر اونجوری بود که اینجوری نمیشد آدما دیگه چیزی رو از هم پنهون نمیکردن و دیگه به نگاه نمیرسید.

من معمولاْ نه صد در صد از نگاه ولی کلاْ وقتی آدما رو میبینم میفهمم با من چه جوریا میحالن یا نه. خوبه چون جلو یه چیزای بدی پیش از وقوع گرفته میشه یا برعکس یه چیزایی خوب زودتر اتفاق میفته. میخوام اینو بگم اکثر مواقع خارج از جریان طبیعی درگیر فکر کردن میشم که اذیتم میکنه آخه باید جای اینو اون فکر کرد واسه همین هم میگم باید گذاشت همه چیز سیر طبیعی اش رو طی کنه. طبیعت به این عادت داره...
استفاده از قدرت بیشتر از همنوعان اختلال ایجاد میکنه. مثل اینکه آینده رو بدونی. همه زندگیت به هم میخوره. نمیخوره؟

پایدار باشید

من برگشتم با قدرت و نیروی فراوان (آره جون ....)

آرزو

دلم میخواست......
نمیدونم کدومو بگم!

بلاگ اسکای بی معرفت!

اگر تا آخر هفته این بلاگ اسکای درست نشه.....


پس کی درست میشه؟