سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

سیاه ِ روشن

نگاهی روشن به تاریکی

حکایت وبلاگ و عشق.

میدونید این چند روز که ننوشتم فقط خوندم. خوب برا بعضی ها نظراتی هم دادم. ولی یک چیز خیلی منو به فکر فرو برد. اکثر وبلاگ ها حاکی از این بود که دوستان یا عاشقند یا دوست دارند که عاشق باشن.( حالا میگم «اکثر» شلوغشم کردم ولی کم هم نیستند.)

حالا چیش منو به فکر فرو برد این بود که احساس شدید خلاء عشق کردم. میدونید آخه آدم عاشق اینجوری نیست البته جورای مختلفیه ولی اینجوریا نیست. حداقل قصه هاشو یه جایی نمیگه که آدماشو (به جز چند تا) نشناسه. واسه  خالی شدن خوبه آدم درداشو به غریبه ها بگه ولی عشقشو نه. فقط به کسی میگه که بفهمدش.

میشه نظرتونو راجع به عشق و حد و مرزش بدونم.

ممنونم یاسی:)

دوستان عزیز
به سایت یاسی یک سر بزنید. حدس من که درست بود. دیدنیه.

هدف!

سلام بر بازیکنان بازی زندگی بخصوص بدل کاران عزیز!
 مرتضی تو وبلاگش راجع به هدف خوب نوشته دوستاش هم نظرات خوبی دادند یک سری بزنید.
این نظر من راجع به هدف بود که عیناْ برای دوستانی که حال ندارند تشریف ببرن اونجا نقل میکنم:
 هدف یک شعاره. خیلی وقتها عمل میشه بیشتر وقتها هم فراموش میشه. شاید دلیلش اینه که بجای اینکه هدف ریشه ای باشه و اساسی، کوچیکه و مقطعی.
منظورم اینه که بله باید هدف داشت ولی هدف هم باید در اندازه و کشش آدم باشه تا بشه بهش رسید.

نظر شما چیه؟

درخصوص سرقت مطلب آقا مرتضی هم یک جمله از کتاب تاثیر شخصی. هنر ارتباط خوب نوشته مایکل شی مینوسیم :

من در سرقت کلمات افراد دیگر هیچ تردیدی به خود راه نمیدهم، چرا که از شناخت و جلوهء بیشتر بهره میبرند.